از اولین اصولی که در دوران کاراموزی آموختم این بود که موکل بدون معرف را نپذیرم اما خانم سر گذاشت در دفتر که میخواهم فلانی را ببینم و از آنجا که مرغش یک پا داشت سخت گیری نکردم تا بیاید حرف دلش را بزند و بعد به بهانه ای خودم را خلاص کنم. چهل دقیقه حرف زد! از بدی ها و ظلم و ستم هایی که همسرش طی بیست و پنج سال زندگی به او و فرزندانش روا داشته حرف زد. اصولا یک طرفه به قاضی نمیروم و به صرف حرف یک طرف، طرف دیگر را قضاوت نمیکنم ولی در نظرم شوهر بسیار ظالم و نامهربان و ستمکار داشت و یک جایی دیگر طاقت نیاوردم و بلند گفتم الهی خیر نبیند. زن گردنش را کج کرد و با حالت و معصومانه و صدایی گرفته گفت مرد بدی است، نه؟ گفتم بله متاسفانه بعضی مردها هم اینطور از آب در می آ... حرفم را قطع کرد و گفت: و شما وکیل این مرد بد هستی! برق از سرم پرید و در عرض چند ثانیه تمام موکلین مرد را در نظر آوردم تا بفهمم این همسر کدام یکی است، نتوانستم و با بهت و تعجبی که کاملا مشخص بود پرسیدم کی؟ نامش را گفت و در حالی که بلند میشد گفت لطفا مرا طلاق نده. من با تمام بدی هایش هنوز هم دوستش دارم. طفلک آمده بود جلوی حکم طلاق را بگیرد. غافل از اینکه کار از کار گذشته بود ☘️
|