فرشته ی از راه رسیده ی من...

ای مرغ دلم از این قفس بیرون شو...لیلات تو را می طلبد مجنون شو


کپی

گفت : از حالت برام بگو..
گفتم: این روزا حس میکنم دو نفرم،
یکیش داره سعی میکنه
ظاهر قضیه رو حفظ کنه
میره، میاد ، میگه، می‌خنده
و میخواد هرجور شده سرپا بمونه!
یکیش اما خستس..
خسته از تلاش، از دویدن و نرسیدن...
دلش میخواد بره دور از آدما
و با کسی حرف نزنه


یکشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۴ |

 

تامی

من یشب توی اردیبهشت مردم

برای همینه که دیگه توی مرداد نمیمیرم

☘️


دوشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۴۰۴ |

 

بسوزد-بمیرد

اسم قشنگی برام گذاشته

بی رحم

☘️


جمعه چهاردهم شهریور ۱۴۰۴ |

 

معاضدت

ممکن است فکر کنید هیچ چیز در این مملکت رایگان نیست

از وظایفی که به عهده وکلا گذاشته اند قبول پرونده های تسخیری(رایگان) و بعضا مشاوره های رایگان در واحد معاضدت است و همانطور که از اسمش پیداست پولی بابت این پرونده ها یا مشاوره ها نه از سمت دولت و نه مردم به وکیل پرداخت نمیشود.

در واحد معاضدت مشغول ارایه مشاوره رایگان به جمعیت زیادی از مردم بودم که به نوبت مراجعه می‌کردند و مشاوره میگرفتند و میرفتند.

اقایی آمد سوالی پرسید که در تخصص من نبود و اطلاع دقیقی از آن نداشتم. گفتم «نمیدانم» و راهنمایی کردم تا به میز همکار دیگری مراجعه کند و منتظر بودم تشکر کند از اینکه بجای راهنمایی نادرست یا سرهم کردن چند عبارت حقوقی که معنای آن را متوجه نشود یا هزار و یک ترفند دیگر جز اینکه بگویم نمیدانم، پذیرفته ام نمیدانم و دست به سرش نکرده ام و در ذهنم دنبال عبارات بعدی میگشتم که پاسخ محبتش را بدهم و با لبخندی بگویم خواهش میکنم نفرمایید انجام وظیفه است

که گفت: پس برای چی اینجا نشستی حقوق میگیری؟

☘️


چهارشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۴ |

 

دهم مرداد

حلالم کن

تو ای پای جنون سر به دار من

که دیدار تو ممکن نیست

حتی بر مزار من

☘️


دوشنبه سوم شهریور ۱۴۰۴ |

 

پروتکل

تو ماه بودی و بوسیدنت نمیدانی

چه ساده داشت مراهم بلند قد میکرد..

☘️


یکشنبه دوم شهریور ۱۴۰۴ |

 

طناب پوسیده بازپرس

هفده سال بیشتر نداشت اما شر و شور و قمه به دست، همراه با چند نفر دیگر

زندان نمیرفت. به کانون اصلاح و تربیت منتقلش می‌کردند. پدر و مادرش دفترم آمدند و گریه و خواهش کنان، که کاری کن بچه ما آزاد شود

چند روزی رفتم و آمدم با ماده و تبصره و اصول و مستندات، که بازپرس را قانع کنم از بازداشت موقت کوتاه بیاید، نشد.میگفت قمه را بازداشت میدهم هزار بار دیگر هم بیایی همین است

روز آخر در حالی که میخواستم قبول کنم حریف بازپرس نمیشوم، گفت یک راهی هست، اگر بتوانی متهم دیگر را که چند ماه است فراری است به من تحویل دهی، موکلت را با وثیقه آزاد میکنم

با مشقت بسیار و کمک خانواده موکل، مخفیگاه متهم فراری را پیدا کردم و به بازپرس اعلام کردم و گفتم خطری مرا تهدید نمیکند؟ گفت نگران نباش نه او و نه خانواده اش متوجه این موضوع نمیشوند. تشکر کردم، او هم به وعده اش وفا کرد و وثیقه را پذیرفت و بچه آزاد شد.

دیروز قرار نهایی ابلاغ شد. به من و تمام متهمین و خانواده آنها از جمله متهم فراری.

در قرار، به موکل من تخفیف داده و علت آن را نوشته: از آنجا که وکیل ایشان همکاری موثری در جلب سایر متهمین فراری داشته.....

☘️


یکشنبه دوم شهریور ۱۴۰۴ |

 

دایانا

ما شبیه کسانی میشیم

که دوسشون داریم

☘️


شنبه یکم شهریور ۱۴۰۴ |

 


مرا کسی نساخت ، خدا ساخت
نه آنچنان که ((کسی می خواست)) که من کسی نداشتم
کسم خدا بود  ؛کس  بی کسان...
"دکتر شریعتی"
رنجم نه دیگر تنهایی که جداییست و اضطرابم نه زاده ی بی کسی  که بی اوئی...
دلی که از بی کسی غمگین است  هر کس را می تواند تحمل کند  هیچکس بد نیست.دلی که  در بی اوئی مانده است برق هر نگاهی جانش را می خراشد...
دکتر هبوط ص 110
خدایا :عقیده ام را ازز دست عقده ام مصون بدار(نیایش -دکتر
خدایا:شهرت -منی را "که می خواهم باشم"قربانی منی  که "می خواهند باشم"نسازد
خدایا:دوست تر میدارم "بزرگواری گول خور "باشم تا  همچون اینان "کوچکواری گول زن"
از نیایش"دکتر

<-BlogEmail->

 

 

 

مهر ۱۴۰۴
شهریور ۱۴۰۴
مرداد ۱۴۰۴
تیر ۱۴۰۴
خرداد ۱۴۰۴
اردیبهشت ۱۴۰۴
فروردین ۱۴۰۴
اسفند ۱۴۰۳
بهمن ۱۴۰۳
دی ۱۴۰۳
آذر ۱۴۰۳
آبان ۱۴۰۳
مهر ۱۴۰۳
شهریور ۱۴۰۳
مرداد ۱۴۰۳
تیر ۱۴۰۳
خرداد ۱۴۰۳
بهمن ۱۴۰۱
اردیبهشت ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۸
اردیبهشت ۱۳۹۸
فروردین ۱۳۹۸
خرداد ۱۳۹۷
دی ۱۳۹۶
مرداد ۱۳۹۶
تیر ۱۳۹۶
خرداد ۱۳۹۶
فروردین ۱۳۹۶
اسفند ۱۳۹۵
بهمن ۱۳۹۵
دی ۱۳۹۵
آذر ۱۳۹۵
آبان ۱۳۹۵
شهریور ۱۳۹۵
مرداد ۱۳۹۵
آرشيو

 

بیلیف
تولد
تو همانی...
کپی
تامی
بسوزد-بمیرد
معاضدت
دهم مرداد
پروتکل
طناب پوسیده بازپرس

 

زخم دوست
مرد قبیله
ندا،اسماعیل

 

 

RSS 2.0

.: Weblog Themes By Blog Skin :.


اسلایدر

آمارگیر وبلاگ